فلسفنده های جوان

اگر روزی توانستی خوب "فکر" کنی به ما هم یاد بده.

فلسفنده های جوان

اگر روزی توانستی خوب "فکر" کنی به ما هم یاد بده.

ما دانش آموزان مدرسه تخصصی علوم انسانی شرف الدین به سرپرستی معلم خوب فلسفه مون این فضا رو برا مطالبی کاملا فلسفی ولی تقریبا منطقی که می نویسیم ایجاد کردیم.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با موضوع «فلسفه» ثبت شده است

نقش قاعده علیت در فعالیت‌های علمی

فیزیک نیوتونی برپایه سه اصل استوار است. این سه اصل می‌توان اینگونه شرح داد:
۱)اگر جسمی ثابت باشد یا با سرعت ثابتی حرکت کند، تا هنگامی که نیرویی به آن وارد نشود در همان وضعیت می‌ماند. یا علت تغییر وضعیت جسم اعمال نیرو است.
۲)F=ma
3)هرعملی، عکس العملی دارد. یا علت عکس العمل عمل است.
می‌بینیم که در دو اصل اول و سوم قاعده علیت نقش اساسی بازی می‌کنند.

فلسفه چیست؟ (3)

این متن توسط روح الله اکبری نوشته شده است:

به نام خدا

فلسفه چیست؟

من فکر میکنم فلسفه علمی است برای شناخت قوانین کلی وجود- بدون ریز شدن در کاربردهای آن-. مثلا شناخت قانون های کلی جهان هستی که در همه علوم کاربرد دارند، از فیزیک گرفته تا سیاست و...

اولین چیزی که بعد از شنیدن نام فلسفه به ذهنم می آید ، استدلال های منطقی و عقلی برای اثبات قوانین کلی هستی است یا تعریف آن ها و صحبت درباره حقیقت و معنای جهان.

ایرادات دیگران:

...........................

توجه نکردن به کاربرد ، اشتباه است.یعنی هر چیز کاربردی دارد.

ریز نشدن در جزییات یعنی چه؟

مگر میشود وارد جزییات نشد و حکم کلی صادر کرد؟

...........................

متن اصلاحی:

من فکر میکنم فلسفه علمی است برای شناخت قوانین کلی وجود- بدون ریز شدن در کاربردهای آن-. مثلا شناخت قانون های کلی جهان هستی که در همه علوم کاربرد دارند، از فیزیک گرفته تا سیاست و...

ریز نشدن در امور و جزییات یعنی مثلا فلسفه حکمی میدهد که از آن در فیزیک استفاده میشود اما خود فلسفه فرمولی ارائه نمی کند!

اولین چیزی که بعد از شنیدن نام فلسفه به ذهنم می آید ، استدلال های منطقی و عقلی برای اثبات قوانین کلی هستی است یا تعریف آن ها صحبت درباره حقیقت و معنای جهان.

درباره سوال اول ، من در اشتباهی ، منطق و فلسفه را یکی گرفتم.یعنی مثلا در منطق الان بحثی وجود دارد که صحبت کردن درباره آینده، گزاره ی کلی :«همه چیز یا راست است یا دروغ» را دچار مشکل کرده! در حالی که واقعا این موضوع اهمیت و کاربردی ندارد. اما در فلسفه اینگونه نیست.با اینکه بنظر علمای فلسفه در دادن نظریه ، به کاربرد آن در ابتدا توجهی ندارند و اساسا سوال از جای دیگری شروع میشود و بنظرم منطقی ست که عالم فلسفه هنگام صدور حکمی ، به همه کاربردهای آن توجه ندارد با اینکه آن حکم، که قاعدتا باید درباره حقیقت هستی باشد، نتایج و پیامدهایی در همه علوم دارد با آن نگرش.

چیستی فلسفه

متن یک:

یکهو در این دنیا پیدا می‌شویم و از همه‌جا بی‌خبر. از همان اول همه چیز برایمان گنگ است. چرا این اینطور می‌شود؟ چرا آن آنطور می‌شود؟ و مغزمان پر است از این پرسش‌ها.به علت ذاتمان درون این جهان به دنبال معنی و چیزی والاتر می‌گردیم. اما کم کم بزرگ می‌شویم و سوالاتمان را فراموش می‌کنیم یا به آن‌ها عادت می‌کنیم. اما گروهی هستند که به دنبال جواب این پرسش‌ها می‌گردند و آن گروه فیلسوف‌ها(در معنای عام) هستند. فلسفه علامت سوال گذاشتن بر هرچیز و به دنبال پاسخ آن گشتن است. فلسفه از ظواهر جلوتر می‌رود و سعی می‌کند ارتباطات و معنانی را کشف کند. فلسفه در ذات خود پرسشگر و شکاک است و هرمعنی‌ای که برایش در نظر بگیریم هم دچار پرسش می‌کند. فلسفه علم چیستی‌هاست و سوال فلسفه چیست هم در برمی‌گیرد و هرپاسخی که داشته باشد باز هم به پرسشگری و شکاکی فلسفه دچار می‌شود.


نظرات:

-انسان به‌علت ذات خود دنبال معنی است و اینکه برای رسیدن به این هدف همه چیز را زیر سوال ببرد(حتی تعریف خود فلسفه را) نه تنها کمکی به پیدا کردن معنا نمی‌کند بلکه زندگیش را بی‌معنا تر می‌کند


متن دو:

انسان‌ها دارای ذات معناگرایی هستند و همواره به دنبال کشف معنایی برای جهان می‌گردند اما به علت سختی کشف و پیدا کردن معنای این جهان معمولن به معناهایی که دیگران به زندگی نسبت داده‌اند پناه می‌برند. اما دو قشر اینکار را نمی‌کنند یکی کودکان و یکی فیلسوفان(در معنای عام). فیلسوفان و کودکان دائم پرسشگری می‌کنند و مفاهیم موجود را دچار شک می‌کنند و آن‌ها را می‌سنجند. اگر درست بود قبول می‌کنند و اگر درست نبود خود به دنبال کشف معنی این جهان بر می‌آیند.

فلسفه در ذات خود پرسشگر و شکاک است و هر تعریفی که برایش در نظر بگیریم خود محل پرسش فلسفه می‌شود. هرپاسخی که به فلسفه چیست می‌دهیم درون خود نگاه فلسفی ما را دارد و نمی‌تواند تمام فلسفه را شامل شود. می‌توان تعریف کلی تلاش انسان برای رسیدن به یک معنا را جواب فلسفه چیست در نظر بگیریم چون حتی برداشت بی‌معنا و نظم بودن جهان نیز خود معنایی برای این جهان به ارمغان می‌آورد.

فلسفه چیست؟

پیش از تصحیح:


آن چه که از نظر تاریخی به آن فلسفه می گویند همان علم است. علم محض!!! هر انسان سوالاتی در ذهنش دارد که فقط و فقط از روی کنجکاوی شکل میگیرد و آن سوالات درباره ی "خدا" ، "جهان" ، "انسان" و روابط این سه با هم است. فلسفه پرسشگری درباره ی این سه ماده ی اصلی و جستجو برای پیدا کردن جوابی درست برای آنهاست. شاید بتوان گفت این سوال که :"دختر همسایه عروسی کرد یا خیر؟" هم فقط و فقط از سر کنجکاوی باشد و اما به شکلی که نمیدانم دقیقا چه شکل، این قبیل سوالات از علم محض یا همان فلسفه جداست. به گمانم در فلسفه سوالات کلی ترند. فکر کنم فرق اساسی همین باشد. مثلا:

جهان چگونه به وجود آمد؟

خدا هست یا نه؟

انسان روح ورای طبیعت دارد یا نه؟

این سوالات کلی اند و البته فلسفی.




نقد ها:

-انسان خودش قسمتی از جهان است و جهان از خداست پس تقسیم بندی ات غلط است.
-سوالات فلسفی فقط از روی کنجکاوی نیست بلکه بیشتر خاطر معنی بخشیدن به زندگی پرسیده می شود.



پس از تصحیح:

به لحاظ تاریخی فلسفه همان علم است. علم محض! هر انسان از کودکی سوالاتی در ذهنش به وجود می آید که می خواهد با آنها خلأهای فکریش را پر کند. تمام این سوالات ریشه در کنجکاوی بشر دارند. بشر درباره همه چیز سوال میکند اما فلسفه یکسری سوالات را از سوالات بشر گزینش میکند و به دنبال جوابشان میگردد که لزوما این سوالات در زندگی شخصی مهمتر از بقیه سوالات نیستند. فلسفه سوالاتی را انتخاب میکند که کلی تر باشند، سوااتی که عمدتاً درباره ی وجودند. وجود هم یعنی هرآنچه هست و از حیث زبانی میتوانیم وجود را به خدا و جهان تقسیم کنیم و انسان را عضوی از جهان بدانیم که درباره ی خودش و جهان و خدا پرسش میکند. این گونه سوالات را سوالات فلسفی مینامم. با این تعریف سوالی چون "دختر همسایه ازدواج کرد یا نه؟" از دسته ی سوالات فلسفی خارج میشود به دو علت: اولاً کلی نیست، ثانیاً درباره ی وجود نیست. پس فلسفه میخواهد وجود را برای ما تفسیر کند و از جهات مختلف آنرا به ما نشان دهد و درباره اش بپرسد.