جایگاه کلمه فلسفه در جامعه به معنای درون مایه و ریشه یک مسئله است.مثلا وقتی میگوییم فلسفه سینما چیست؟ تصوری که وجود دارد این است که منظور پرسشگر ای بوده که درون مایه سینما چیست؛ از کجا شکل گرفته؛ چگونه شکل گرفته؛ هدف آن چه میتواند باشد!
اینها نزدیکترین سوالاتی هستند که مطرح می شود و پاسخگویی به آن در حوزه فلسفه مضاف است
اما ذات فلسفه علمی ست که به زیبایی شناسی،خداشناسی و هستی شناسی می پردازد. علمی است که قدمتی به طول تاریخ دارد،نظریه های مختلف برسی میشود و وسعت آن تا حدی است که بسیاری از علوم جایگاه کنونی خود را وام دار فلسفه هستند.
انتقادات:
۱_ این عبارت که فلسفه قدمتی به طول تاریخ دارد اشتباه است.
۲_ زیبایی شناسی ربطی به فلسفه ندارد و در حوزه ی برسی آن قرار نمیگیرد.
متن تکمیلی:
زندگی کودکی هرفرد با پرسش های فراوان فلسفی همراه است و مسلما این پرسش ها از ابتدای زندگی انسان بوده استو طبیعتا این پرسش ها شکل گیری نظریه های مختلف فلسفی را به دنبال داشته که بی شک آغاز علم فلسفه از این نقطه بوده است.
ما همیشه جهان اطراف خود را به چشم زشتی و زیبایی نگاه می کنیم. مثل: دریا چقدر زیباست، آن خانه زیبا نیست و...
اساسا زندگی ما بر پایه زشتی وزیبایی بیان شده پس زیبایی نقش و تاثیر اساسی بر زندگی ما دارد.فلسفه علاقه مند به است به آن بپردازد. جز فلسفه هیچ علم دیگری نمیتواند آن را برسی کند. زیرا زیبایی به قدری ملموس نیست که بتوان آن را دید،لمس کرد،آزمایش کرد و یا فرمولی برای آن نوشت.