فلسفنده های جوان

اگر روزی توانستی خوب "فکر" کنی به ما هم یاد بده.

فلسفنده های جوان

اگر روزی توانستی خوب "فکر" کنی به ما هم یاد بده.

ما دانش آموزان مدرسه تخصصی علوم انسانی شرف الدین به سرپرستی معلم خوب فلسفه مون این فضا رو برا مطالبی کاملا فلسفی ولی تقریبا منطقی که می نویسیم ایجاد کردیم.

طبقه بندی موضوعی

نقش قاعده علیت در علم

در شرایطی ثابت،تغییر شرایط نخواهیم داشت مگر اینکه چیزی باعث آن شود.به عنوانم مثال واکنش پتاسیم با آب در زمانی باعث شعله ور شدن میشود که در کنار هم در محیطی قرار بگیرند.در نتیجه خواهیم دید که علت این شعله ور شدن واکنش آب و پپتاسیم میباشد.

نقش قاعده علیت در فعالیت‌های علمی

فیزیک نیوتونی برپایه سه اصل استوار است. این سه اصل می‌توان اینگونه شرح داد:
۱)اگر جسمی ثابت باشد یا با سرعت ثابتی حرکت کند، تا هنگامی که نیرویی به آن وارد نشود در همان وضعیت می‌ماند. یا علت تغییر وضعیت جسم اعمال نیرو است.
۲)F=ma
3)هرعملی، عکس العملی دارد. یا علت عکس العمل عمل است.
می‌بینیم که در دو اصل اول و سوم قاعده علیت نقش اساسی بازی می‌کنند.

معنای لفظ فلسفه در ...

صفحه ی 3 کتاب:

((وقتی که یک نوجوان به سن بلوغ میرسد و نماز و روزه به او واجب میشود،معمولا از والدین یا معلم خود سؤال میکند که فلسفه نماز و روزا چیست؟....))

منظور از فلسفه در جمله ی مذکور دلیل میباشد،یعنی میتوان کلمه ی "فلسفه را مساوی با "دلیل و چرایی" از نظر معنایی مساوی قرار داد،و تقریبا در چنین موضوعاتی همانند نماز و روزه معنای مضاعفی نمیتوان از این کلمه برداشت کرد.

حال به عبارت"فلسفه ی مرگ"بیندیشید.آیا فقط منظور از فلسفه ی مرگ،دلیل و چرایی میباشد؟

خیر.به موارد دیگری نیز اشاره دارد مثل غایت مرگ،هدف آن و همچنین چگونگی آن.پس فرق بکار بردن واژه ی فلسفه را در موارد متفاوت شاهد بودیم که گاه حتی میتوان استفاده ی آن را در برخی موارد نادرست دانست،یعنی زمانی که درجایگاه استفاده شده به معنی "تبیین عقلانی"نمیباشد،

م.ج فلسفه چیست؟

این مطلب توسط محمدمهدی جالو نوشته شده است


متن اولیه:

فلسفه را میتوان علم درک و اندیشه درباره ی جزئیات و اساس علوم تعریف کرد.این علم،دانش نظریات و استدلال ها می باشد،یعنی میتوان چگونگی ثابت شدن آن هارا

دانست و بر اساس واقعیت و شناخت جهان به پرسش های بوجود آمده ی خود پاسخ دهیم.

عبارتی که ذهن انسان را معمولا با شنیدن کلمه فلسفه بر می انگیزاند،این است که فلسفه یعنی توانایی فهم دلایل هر نتیجه ای،که فردی که این توانایی را دارد فیلسوف مینامیم،این دانش نیز میتواند به معنی توجه به تفاوت ها و شباهت ها بین هرچیزی دانست.


نظرات:

1.منظور از شباهات و اختلاف ها بین چیز ها چیست؟

2.پیدا کردن نتیجه چه چیزی؟


متن تصحیح شده:

فلسفه درکل توانایی و علم دانستن دلایل هر فعلی و هر وجودی میباشد. اختلاف ها بین هر چیزی یعنی دلایلی که میتوان با آن ها دو چیز را از هم دیگر متمایز کرد،و با بررسی آن ها میتوان فلسفه را فهمید،که به افراد محقق این علم فیلسوف میگویند.

انسان در هر حوزه ای که فعالیت میکند یکسری پیش فرض ها را در ذهن دارد که در آن حوزه ی فعالیتیش پذیرفته شده و لازم اند اما درستی آن پیش فرض ها در حوزه ی دیگری بررسی می شود. مثل علم فیزیک که بر اساس پیش فرضهایی که در علم ریاضی بررسی شده استوار است.

مثال سیدمحمد سیدمحسنی:

1- کشاورزی که بذر را کشت می دهد و به آن آب می دهد، پیش فرض رشد کردن بذر بر اثر کاشتن و آب دادن را دارد ولی آن را بررسی نمی کند بلکه علم تجربی (چه در فضای آکادمیک چه غیر از آن) آن را بررسی میکند.
2- قوه قضاییه بر اساس قوانین بر عملکرد دولت و مردم نظارت می کند ولی قوانین را قوه ی مقننه می سازد.

مثال روح الله اکبری:

1برق کاری که سیم کشی برق میکند به اینکه چگونه الکترون ها موجب روشنایی میشوند کاری ندارد و این موضوع را بررسی نمیکند.



نقدی بر صفحه 4 کتاب فلسفه سوم

در صفحه 4 از قوانین علمی صحبت کرده و مثال هایی در این باره آورده شده و بعضا مثالهایی زده شده که دانش آموز سوم دبیرستان انسانی به هیچ وجه با آنها آشنایی ندارد. آن مثالها عبارتند از:


1. "در علم فیزیک خوانده اید که: نیرویی که دو بار الکتریکی نقطه ای برهم وارد می کنند، با مقدار بار الکتریکی آنها و نیز با عکس مجذور فاصله ی بین آنها متناسب است."

2. و در ادامه ی مثال بالایی گفته شده(یعنی ادعای کتاب این است که ما اینها را خوانده ایم): "پدیده ی دوپلر از این قانون حکایت می کند که: اگر چشمه ی صوت در حال نزدیک شدن باشد، طول موج صوت کوتاه تر می شود و اگر چشمه صوت در حال دور شدن باشد، طول موج صوت بلندتر می گردد."

فلسفه زندگی چیست؟

معنای این سوال که ((فلسفه زندگی چیست؟)) تفاسیر زیادی دارد.

شاید مشکل اصلی ما با این عبارت اشتراک لفظی کلمات است!

مثلا الان باید معنای فلسفه و زندگی را مشخص کنیم که بحثی مفصل است.زندگی به معنای زنده بودن است و حیات یا شیوه زنده بودن و رفتارهایی که یک فرد باید انجام دهد!یا مثلا فلسفه چه معنایی دارد؟

بنظرم اگر فردی عادی این سوال را بپرسد ممکن است بمعنای این باشد که از زندگی ناامید شده باشد و بپرسد اصلا چرا زندگی می کنیم؟گاهی ممکن است به این معنا باشد که زندگی چیست؟گاهی ممکن است بمعنای پرسش از هدف زندگی باشد؟و همه این مشکلات بخاطر اشتراک لفظی بین کلمات است. من فکر میکنم اکثر مردم این سوال را از سر ناامیدی و بدون هدف رسیدن به پاسخ فلسفی می پرسند!


نویسنده: روح الله اکبری

دو نمونه تبیین عقلانی توسط مردم

نمونه 1:
چندی پیش شخصی پرسید: "چرا ما باید برای امام حسین عزاداری کنیم؟" شخصی دیگر جواب داد: "چون اگر نکنیم قیام امام حسین فراموش می شود." در این جا فراموش نشدن امام حسین،یک تببین عقلانی برای چرایی عزاداری برای امام حسین است.

نمونه 2:
چهار روز پیش با شخصی ملاقات داشتم که از زندگی ناراضی بود. "علت"ش را جویا شدم. گفت: "چون زندگی من روزمره است، برنامه ندارد و هدف مشخصی هم ندارد." در این جا روزمرگی و بی برنامگی و بی هدفی، یک تبیین عقلانی برای نارضایتی آن فرد از زندگی است. 

آیا فلسفه تبیین عقلانی است؟

در کتاب رسمی آموزش و پرورش برای تدریس فلسفه آمده:«... با اندکی تامل می‌توان دریافت مقصود از فلسفه در نمونه‌های یاد شده چرایی حادثه‌ها و توضیح و تبیین آن‌هاست و به عبارت دیگر کلمه فلسفه در این مثال‌ها و نظایر آ، به معنی تبیین عقلانی یک واقعه یا پدیده است.»

در این پاسخ به چیستی فلسفه پیش‌فرضی فلسفی وجود دارد. کتاب فلسفه را تبیین عقلانی خوانده و تبیین عقلانی را چرایی حادثه‌ها و توضیح و تبیین آن‌ها. در اینجا منظور از چرایی پیدا کردن عوامل و علت‌های یک پدیده است که هدف فلسفه همین‌کار تعریف شده است اما فلسفه به وجود یا عدم وجود اصل علیت هم می‌پردازد و سر این قضیه هم بحث می‌کند. پس می‌توان نتیجه گرفت این تعریف تعریفی جامع از فلسفه نیست زیرا حداقل به بررسی وجود یا عدم وجود علیت نمی‌پردازد.

ش.هـ : فلسفه چیست؟

جایگاه کلمه فلسفه در جامعه به معنای درون مایه و ریشه یک مسئله است.مثلا وقتی میگوییم فلسفه سینما چیست؟ تصوری که وجود دارد این است که منظور پرسشگر ای بوده که درون مایه سینما چیست؛ از کجا شکل گرفته؛ چگونه شکل گرفته؛ هدف آن چه میتواند باشد!

اینها نزدیکترین سوالاتی هستند که مطرح می شود و پاسخگویی به آن در حوزه فلسفه مضاف است

اما ذات فلسفه علمی ست که به زیبایی شناسی،خداشناسی و هستی شناسی می پردازد. علمی است که قدمتی به طول تاریخ دارد،نظریه های مختلف برسی میشود و وسعت آن تا حدی است که بسیاری از علوم جایگاه کنونی خود را وام دار فلسفه هستند.


انتقادات:


۱_ این عبارت که فلسفه قدمتی به طول تاریخ دارد اشتباه است.


۲_ زیبایی شناسی ربطی به فلسفه ندارد و در حوزه ی برسی آن قرار نمیگیرد.


متن تکمیلی:

زندگی کودکی هرفرد با پرسش های فراوان فلسفی همراه است و مسلما این پرسش ها از ابتدای زندگی انسان بوده استو طبیعتا این پرسش ها شکل گیری نظریه های مختلف فلسفی را به دنبال داشته که بی شک آغاز علم فلسفه از این نقطه بوده است.

ما همیشه جهان اطراف خود را به چشم زشتی و زیبایی نگاه می کنیم. مثل: دریا چقدر زیباست، آن خانه زیبا نیست و...

اساسا زندگی ما بر پایه زشتی وزیبایی بیان شده پس زیبایی نقش و تاثیر اساسی بر زندگی ما دارد.فلسفه علاقه مند به است به آن بپردازد. جز فلسفه هیچ علم دیگری نمیتواند آن را برسی کند. زیرا زیبایی به قدری ملموس نیست که بتوان آن را دید،لمس کرد،آزمایش کرد و یا فرمولی برای آن نوشت.